محبوب ترین ابرقهرمان های قرن 21 به تفکیک سال
به گزارش سبزا، قرار است با هم آنالیز کنیم که از سال 2000 تا 2019، هر سال چه کسی محبوب ترین ابرقهرمان جهان بوده و مردم برای دیدنش حسابی ذوق زده شده اند.
قرن 21، ابرقهرمان ها سلاطین بلامنازع فرهنگ عامه به حساب می آیند. هر سال با انتشار فیلم ها و سریال های ابرقهرمانی جدید، محبوبیت ابرقهرمان ها بین مردم سراسر جهان بیشتر و بیشتر می شود و بسته به اینکه داستانشان را چقدر خوب روایت می نمایند و چطور با مسائل روز ارتباط می گیرند، طرفداران بیشتری را به دنبال خودشان می شکانند.
از سال 2000 تا کنون، ابرقهرمان های مشهور گیشه های هر سال سینمایی را تسخیر نموده اند، حالا یا با فیلم های مستقل و تکی یا با کنار هم قرار دریافت در فیلم هایی مثل انتقام جویان و مردان ایکس. اما محبوبیت این ابرقهرمان ها همیشه وابسته به فروش و پیروزیت های چشم گیر در گیشه نیست و مؤلفه های مختلفی باعث می شود که یک ابرقهرمان به خصوص، محبوب ترین شخصیت آن سال به حساب بیاید.
در ادامه می بینید که در این بیست سال گذشته کدام ابرقهرمان ها محبوب تر از سایرین بوده اند.
سال 2000 - مردان ایکس
این ابرقهرمان های جهش یافته مارول با مردان ایکس: سریال انیمیشنی (X-Men: The Animated Series) بیشتر بینندگان تلویزیونی دهه 90 میلادی را مجذوب خودشان نموده بودند. ولی وقتی فیلم مردان ایکسِ برایان سینگ سال 2000 اکران شد، تبدیل به محبوب ترین ابرقهرمان های کره زمین شدند.
اولین قسمت مردان ایکس در گیشه های جهانی به فروشی نزدیک 300 میلیون دلار رسید و منتقدان هم نقدهای مثبتی برایش نوشتند. فیلم برایان سینگر سنگ بنایی بود برای آثار سینمایی دنباله دار در جهان مردان ایکس که هر چند سال یک بار این قهرمان های جهش یافته را کنار هم می آورد. فیلم های مردان ایکس همیشه پیروز نبوده اند، چندین تجربه شکست خورده داشتند و خط زمانی داستان هایشان به قدری در هم گره خورده که خودشان هم نمی دانند چه خبر است، ولی با همه این ها هنوز هم به عنوان آثار ابرقهرمانی تأثیرگذار و پرطرفدار شناخته می شوند.
مردان ایکس برایان سینگر پایه گذار ایده های زیادی بود که بعدها در آثار ابرقهرمانی مختلف استفاده شدند. مثلا استفاده از بازیگران مطرح و درجه یک در فیلم های ابرقهرمانی تا پیش از آن خیلی سابقه نداشت. در اینجا می دیدیم که ایان مک کلن نقش مگنیتو، ضدقهرمان اصلی داستان را بازی می کرد و همین وزن و اعتباری به فیلم می بخشید که باعث می شد همه جا بیشتر جدی گرفته شود. حضور شخصیتی مثل ایان مک کلن به قدری برای برایان سینگر مهم و ضروری بود که برنامه های فیلمش را به خاطر او تغییر داد. مدت کوتاهی بعد از اینکه مک کلن نقش مگنیتو را قبول کرد، پیتر جکسون نقش گندالف را در ارباب حلقه ها به او پیشنهاد داد. مک کلن که به شدت علاقه داشت در ارباب حلقه ها بازی کند، به سینگر خبر داد که مجبور است از پروژه مردان ایکس کناره گیری کند. ولی سینگر به او قول داد که برنامه ریزی های مردان ایکس را تغییر دهد تا فیلم برداری صحنه های مک کلن تا پایان سال 1999 تمام شود و او وقتش برای حضور در ارباب حلقه ها آزاد باشد. خوشبختانه برنامه ها درست پیش رفت و ما توانستیم سِر ایان مک کلن را در نقش دو تن از مطرح ترین شخصیت های داستانی ببینیم.
جالب اینجاست که برایان سینگر سه بار ساخت فیلمی درباره مردان ایکس را رد نموده بود، چون فکر می کرد کمیک بوک ها و داستان های ابرقهرمانی زیادی ساده اند و جای کار زیادی ندارند. اما وقتی کمیک های مردان ایکس را خواند و سریال انیمیشینی مردان ایکس را دید، نظرش عوض شد و فهمید که مضامین عمیق و پیچیده ای در آن ها مطرح شده.
مردان ایکس یک جورهایی انتقام جویانی بود که انتقام جویان نیست. سال ها قبل از آنکه مرد آهنی، کاپیتان آمریکا، بیوه سیاه، هالک و… کنار هم جمع شوند و مردم را حسابی هیجان زده نمایند، مردان ایکس با ولوورین و سای کلاپس و پروفسور ایکس و امثالهم همین ایده را به مردم نشان داد و حسابی جواب گرفت.
حتی الان که 20 سال گذشته، طرفداران مردان ایکس از تماشای آن لذت می برند و بازیگرانش را می ستایند. به ویژه هیو جکمن که با بازی در نقش لوگان/ولوورین تاریخ ساز شد و او را برای همیشه به عنوان ولوورین سینما می شناسند. خود جکمن هم علاقه ویژه ای به کاراکتر ولوورین دارد و در مصاحبه ای که سال 2013 داشت گفت: ولوورین شخصیت مسحورنماینده ای است و تا ابد دوستش دارم. کاراکتری واقعا انسانی که گذشته ای تراژیک دارد و قهرمانی است که شبیه ضدقهرمان ها رفتار می نماید.
سال 2001 - سوپرمن
در پی پیروزیت مردان ایکس، استودیوها به ساخت فیلم های ابرقهرمانی متعددی چراغ سبز دادند. ولی تا زمان اکران این پروژه ها زمان زیادی باقی مانده بود. هم زمان در تلویزیون و شبکه CW سریالی لایو اکشن درباره سوپرمن روی آنتن رفت و به شدت محبوب شد؛ اسمال ویل (Smallville).
البته محبوبیت این سریال طی سال های بعد افول کرد و مردم کم کم فراموشش کردند، ولی در آن مقطع و سال 2001 باعث شد توجه همه به سوپرمن جلب شود و این ابرقهرمان معروف آمریکا دوباره سر زبان ها بیاید.
این سریال داستان کلارک کنت جوان را روایت می نماید که در شهر خیالی اسمال ویل زندگیش را می گذراند و هنوز تبدیل به مرد پولادین معروف نشده. چهار فصل اول سریال روی ماجراهای کلارک و دوستانش در دبیرستان تمرکز دارد و به روایت قصه ای عاشقانه بین او و لانا لانگ می پردازد. از فصل پنجم، سریال وارد فضای جدی تری می شود و رابطه کلارک را با لوییس لین در روزنامه دیلی پلنت نشان می دهد، همچنین ضدقهرمان ها و دشمن های معروف سوپرمن را در این بخش می بینیم.
قبل از کلید زدن این سریال، ساخت سریالی درباره جوانی های بروس وین و راستا او تا تبدیل شدن به بتمن پیشنهاد شده بود که به نتیجه نرسید. ولی زمینه ساز ساخت اسمال ویل شد و از ایده های اولیه و کلا بستری برای روایت دوارن پیش از قهرمان شدن یک قهرمان، استفاده کردند تا ماجرای سوپرمن جوان را بگویند.
طراحان سریال می خواستند سوپرمن را بدون لباس معروف و پرواز کردن هایش به نمایش بگذارند و داستان زندگی او را تا قبل از قهرمان شدن روایت نمایند. این ایده ای بود که به مدیران وارنر گفتند تا چراغ سبز فراوری سریال را بگیرند. به این ترتیب تماشاگران اسمال ویل پیروز شدند یک کلارک کنت جوان و بی تجربه را تماشا نمایند که می خواهد صندلیش را در این جهان بیابد و با آدم های اطرافش ارتباط بگیرد.
سریال را در ابتدا در اطراف ونکوور بریتیش کلمبیا فیلم برداری کردند، جایی که مراکز تجاری کمتری داشت و رفت و آمد مردم مزاحم ساخت سریال نمی شد و اتمسفر کلی آن هم به اسمال ویل می خورد. موسیقی شش فصل اول سریال را مارک اسنو ساخته بود که از مؤلفه های آشنای موسیقی معروف جان ویلیامز برای سوپرمن استفاده کرد و به این طریق خاطره بینندگان سریال تازه شد.
اسمال ویل در هنگام شروعش عموما نظرات مثبتی از سوی منتقدان و مردم دریافت کرد. کریستوفر ریو که قبلا نقش سوپرمن را در نسخه های سینمایی بازی می کرد، از این سریال راضی بود و حتی دو بار به صورت بازیگر مهمان در سریال حاضر شد. وقتی قسمت اول سریال روی آنتن رفت، 8.4 میلیون نفر به تماشای آن نشستند که رکورد تازه ای برای سریال های وارنر بود. طی ده فصل سریال، هر قسمت به طور متوسط 4.34 میلیون بیننده داشت و فصل دوم با 6.3 میلیون بیننده بالاترین رقم را بین بقیه فصل ها کسب کرد.
اسمال ویل در فصل جوایز مختلف هم خوب ظاهر شد و نامزدی های زیادی در اِمی و جایزه منتخب نوجوانان از آن خود کرد. در پی پیروزیت های زیاد سریال، محصولات چندرسانه ای مختلفی با الهام از آن ساخته شد از جمله مجموعه رمانی ویژه جوانان، کمیک بوک های ماهانه دی سی و محصولات مختلف مرتبط. پس از اینکه سریال سال 2011 به پایانی خود رسید، داستانش را در کمیک بوک ها ادامه دادند و از آوریل سال 2012 منتشرش کردند.
سال 2002 - مرد عنکبوتی
سه گانه مرد عنکبوتی سم ریمی از سال 2002 شروع شد و خیلی سریع پیتر پارکر را تبدیل به محبوب ترین و پرسودترین شخصیت کل هالیوود کرد که مردم سراسر جهان برای دیدن او سر و دست می شکندند.
در این فهرست ابرقهرمان هایی حضور دارند که شاید در صندلیشان برای محبوب ترین ابرقهرمان آن سال تشکیک وجود داشته باشد، ولی برای سال 2002 و مرد عنکبوتی هیچ جای شکی نیست. همه می دانیم که در این سال هیچ قهرمانی محبوب تر از پیتر پارکر وجود نداشت و مرد عنکبوتی قلب همه را تسخیر نموده بود.
ساخت فیلم لایو اکشن با موضوع مرد عنکبوتی از دهه 80 میلادی در برنامه های مارول بود. فیلم سازانی همچون توب هوپر، جیمز کامرون و جوزف زیتو در مقاطعی برای کارگردانی فیلم انتخاب شدند. ولی به خاطر مسائل حقوقی و اقتصادی مختلف، پروژه سینمایی مرد عنکبوتی به خاتمه نرسید. نزدیک 25 سال به همین منوال گذشت و ساخت فیلمی درباره مرد عنکبوتی به حالت تعلیق باقی ماند. تا اینکه سال 1999 استودیو کلمبیا تمام حقوق مادی و معنوی فیلم نامه های قبلی را خرید و شروع کرد به طراحی داستانی جدید و روایتی نو که به فضای زمانه بخورد.
خاتمه دیوید کوئپ را برای نگارش فیلم نامه استخدام کردند. کارگردان هایی مثل تیم برتون، رولند امریچ، انگ لی، کریس کلمبوس، ام. نایت شیامالان، تونی اسکات و دیوید فینچر را برای ساخت فیلم در نظر گرفته بودند که در نهایت سال 2000 سم ریمی به عنوان کارگردان فیلم انتخاب شد.
اسکات روزنبرگ فیلم نامه کوئپ را بازنویسی کرد و در زمان پیش فراوری آلوین سارجنت روی دیالوگ ها سر و دستی کشید تا روان تر شوند. فیلم برداری در لس آنجلس و نیویورک انجام شد و از هشتم ژانویه تا سی ام ژوئن 2001 به درازا کشید.
آوریل 2002 مرد عنکبوتی روانه سینماها شد و نظر مثبت منتقدان و تماشاگران را جلب کرد. اولین فیلمی بود که در هفته اول به فروش 100 میلیون دلاری رسید و همچنین پیروز ترین فیلمی به حساب می آمد که تا آن موقع از روی کمیک بوک ها ساخته بودند. مرد عنکبوتی در زمان خودش و با مجموع فروش جهانی 821 میلیون دلاری، سومین فیلم پرفروش سال 2002، پرفروش ترین فیلم ابرقهرمانی سینما و ششمین فیلم پرفروش تاریخ سینما به حساب می آمد. علاوه بر فروش فوق العاده، مرد عنکبوتی سم ریمی فیلم های ابرقهرمانی را برای همیشه تغییر داد و جانی تازه به بلاک باسترهای تابستانی بخشید.
قسمت اول مرد عنکبوتی در راتن تومیتوز و بر اساس 245 نقد، امتیاز 90% را کسب نموده. به باور منتقدها، مرد عنکبوتی سم ریمی نه تنها صحنه های اکشن سرگرم نماینده و جذاب به ما نشان می دهد، بلکه گرما و صمیمیتی درون خودش دارد که مخاطب را درگیر می نماید و به دنبال داستان می کشاند. در متاکریتیک هم بر اساس نقد 38 منتقد، امتیاز 73 از 100 برای این فیلم ثبت شد که نشان از پیروزیت تیم سم ریمی و توبی مگ وایر داشت.
مرد عنکبوتی یک فیلم ابرقهرمانی و بلاک باستری پرخرج برای جذب حدبیشتری مردم برای گیشه بود، ولی در همین ابعاد متوقف نماند و سعی کرد با افزودن مؤلفه های جدی و مضامین عمیق داستانی، تأثیری ماندگار روی مردم بگذارد و در خاطره سینمادوستان ثبت شود. به همه نشان داد که می توان فیلم پرفروش ساخت و هم زمان داستان خوبی تعریف کرد.
سال 2003 - مردان ایکس
بعد از پیروزیت فیلم اول در گیشه و فروش خیلی خوبی که داشت، تیم پشت و جلو دوربین مردان ایکس بار دیگر کنار هم قرار دریافتد تا دنباله ای برایش بسازند. وقتی ایکس2 یا اتحاد مردان ایکس سال 2003 اکران شد، ابرقهرمان های جهش یافته سینما دوباره محبو ب ترین شخصیت های جهان شدند و ولوورین هم مثل همیشه صندلی اول را در بین آن ها کسب کرد.
کار روی قسمت دوم مردان ایکس با فاصله کوتاهی بعد از اکران فیلم اول شروع شد. پیروزیت قسمت اول مردان ایکس در گیشه و محبوبیتش بین منتقدان باعث شد که کمپانی فاکس قرن بیستم بلافاصله برای ساخت دنباله اقدام کند. برایان سینگر از نوامبر سال 2000 مشغول آنالیز کمیک بوک های مردان ایکس شد و خط داستانی تعداد زیادی از آن ها را نگاه کرد تا برای فیلمش ایده پیدا کند. سینگر قصد داشت به مؤلفه های انسانی این داستان ها بپردازد و خشم کوردلانه ای را آنالیز کند که درون جوامع انسانی جریان دارد و موجب جنگ افروزی و تروریسم می شود.
دیوید هیتر و زک پن هرکدام فیلم نامه جداگانه ای نوشتند و در نهایت مؤلفه هایی را که حس می کردند بهترین بخش های فیلم نامه هاست با هم تلفیق کردند و فیلم نامه واحدی شکل گرفت. در نهایت فیلم نامه را بازنویسی کردند و تغییراتی در بعضی شخصیت ها دادند تا نقش هالی بری در فیلم بیشتر شود. دلیل این ماجرا محبوبیت هالی بری در آن سال ها بود که به خاطر بازی در فیلم مهمانی هیولا (Monsters Ball) جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را گرفت.
ایده این قسمت از فیلم الهام گرفته از خط داستانی کمیک هایی مثل بازگشت به سلاح ایکس (Return to Weapon X) و خدا عشق می ورزد، انسان می کشد (God Loves, Man Kills) بود. فیلم برداری از ژوئن 2002 شروع شد و نوامبر همان سال به پایان رسید که بیشترش در استودیو بود.
برای ساخت ایکس 2 بیشتر از 64 دکور در 38 لوکیشن مختلف ساختند و حسابی هزینه کردند. گروه فراوری برای بخش هایی از داستان که در مناطق برفی می گذشت به مسائل زیادی برخوردند و چون به مقداری که احتیاج داشتند برف نباریده بود، مجبور شدند حجم زیادی از برف مصنوعی به کار بگیرند تا تصاویر دلخواه کارگردان تأمین شود.
مسائل فیلم در مراحل پس از فراوری هم دست از سر عوامل برنداشت و ماجرای درجه بندی سنی فیلم برایشان مسأله شد. نظام درجه بندی فیلم ها در ابتدا درجه عظیمسال و R به فیلم داده بودند چون صحنه هایی از آن خشونت زیادی داشت. در نهایت برایان سینگر فصل حمله ی نیروهای استرایکر به قصر ایکس را دوباره تدوین کند و نماهای خشنش را بردارد، تا درجه PG-13 بگیرد.
برایان سینگر و تهیه نماینده فیلم تام دیسانتو می خواستند شخصیت شرور این قسمت یک انسان عادی باشد و به این طریق باورپذیری قصه را بیشتر نمایند. رویکرد آن ها نسبت به ایکس 2 شبیه قسمت دوم جنگ ستارگان بود، اینکه شخصیت ها از هم جدا می شدند و در بخش های مختلف داستان به آنالیز انگیزه هایشان می پرداختند و در نهایت هم افشاگری های تکان دهنده داشتند، یا قصه عاشقانه ای که در زمینه ماجرا قرار داشت و به نقطه مهمی می رسید.
قسمت دوم مردان ایکس می سال 2003 در سینماهای آمریکا اکران شد و به خاطر خط داستانی جذاب و جسورانه، صحنه های اکشن دیدنی و نقش آفرینی بازیگرانش تحسین شد. فروش فیلم در گیشه های جهانی به مجموع 407 میلیون دلار رسید و همه را به آینده فیلم های مردان ایکس و به طور کلی آثار ابرقهرمانی امیدوار کرد.
سال 2004 - مرد عنکبوتی
این سالی بود که کت وومن، هل بوی و پانیشر روی پرده سینماها آمدند، ولی هیچ کدام به پای مرد عنکبوتی در قسمت دوم فیلم سم ریمی نمی رسیدند. پیتر پارکر با بازی توبی مگ وایر بار دیگر محبوب ترین ابرقهرمان تمام جهان شد و مرد عنکبوتی صندلیش را بیش از پیش تثبیت کرد. حواستان باشد که هنوز جهان سینمایی مارول شکل نگرفته بود و مرد عنکبوتی یک تنه پیروز شد مارول را در صدر نگه دارد.
مرد عنکبوتی 2 حتی هنوز هم در بین بهترین فیلم های ابرقهرمانی واقع شده است و با امتیاز 93% راتن تومیتوز یکی از پیروز ترین فیلم های مارول به حساب می آید.
سم ریمی ایده این قسمت را از کمیک بوک هایی الهام گرفت که در آن ها شخصیت دکتر اختاپوس برای اولین بار به جهانی مرد عنکبوتی معرفی می شدند؛ کمیک هایی که سال 1964 و 1966 منتشر شد. همچنین برای بخشی که در آن پیتر پارکر تصمیم می گرفت دیگر مرد عنکبوتی نباشد، نگاهی داشت به خط داستانی کمیک های سال 1967.
ریمی بلافاصله بعد از ساخت قسمت اول، تمایل داشت دنباله آن را هم بسازد. آوریل سال 2002 سونی آلفرد گو و مایلز میلار را استخدام کرد تا فیلم نامه قسمت دوم را بنویسند. هشتم می 2002 و بعد از فروش افتتاحیه خیره نماینده و 115 میلیون دلاری مرد عنکبوتی، سونی رسما بیان کرد که ساخت قسمت دوم در برنامه هایشان است و قصد دارند آن را برای سال 2004 آماده نمایند. در ابتدا قرار بود نام فیلم را به سنت کمیک بوک ها، مرد عنکبوتی شگفت انگیز بگذارند ولی بعدها نظرشان عوض شد.
برای ساخت قسمت دوم مرد عنکبوتی بودجه 200 میلیون دلاری معین کردند و برنامه اکرانش را برای هفتم می 2004 چیدند. دیوید کوئپ به تیم نویسنده ها اضافه شد تا با یاری هم فیلم نامه را تکمیل نمایند.
سپتامبر سال 2002 مایکل شیبون برای بازنویسی فیلم نامه استخدام شد. در نسخه اولیه ای که او نوشت، دکتر اختاپوس جوان تر بود و به مری جین علاقه پیدا می کرد، چنگک هایی که به بدن او متصل می شدند درد زیادی داشت و برای تسکین این درد، با استفاده از همان ها اندورفین به بدنش تزریق می کرد و در نبرد نهایی با مرد عنکبوتی، چنگک های مکانیکی دکتر اختاپوس اتصالی می کردند و باعث مرگ او می شدند. همچنین در این نسخه از فیلم نامه تعیین می شد که دکتر اختاپوس طراح عنکبوتی بود که با نیش زدن به پیتر پارکر، او را تبدیل به مرد عنکبوتی کرد. گویا او با دستکاری ژنتیکی، عنکبوت هایی خلق نموده بوده که قابلیت های جدید داشتند. در این فیلم نامه دکتر اختاپوس پادزهری به پیتر میداد که قدرت های او را خنثی می کرد. هری آزبورن که به دنبال انتقام از مرد عنکبوتی بود، جایزه ای 10 میلیون دلاری برای سر او معین می کرد که در نتیجه اش شهروندان زیادی علیه قهرمانشان می شدند. این بخش از فیلم نامه با تغییرات زیادی به نسخه اکران شده رسید و تضاد و تقابل هری و مرد عنکبوتی را به طریق دیگری شاهد بودیم.
فیلم برداری اولیه فیلم از آوریل سال 2003 در نیویورک و لس آنجلس شروع شد. چند ماه بعد بعضی صحنه ها را دوباره دریافتد و خاتمه دسامبر همان سال فیلم برداری به پایان رسید.
مرد عنکبوتی 2 سی ام ژوئن سال 2004 در سینماهای آی مکس و معمولی روی پرده رفت و تحسین منتقدان را برانگیخت و به مجموع فروش جهانی 789 میلیون دلار رسید، یعنی سومین فیلم پرفروش آن سال. در 77امین دوره مراسم اسکار جایزه بهترین جلوه های ویژه را از آن خود کرد و نامزد دریافت بهترین صداگذاری هم بود.
سال 2005 - بتمن
کریستوفر نولان و کریستین بیل به همراه جمعی از بازیگران رده بالا و درجه یک هالیوود کنار هم جمع شدند تا یکی از تأثیرگذارترین و تاریخ ساز ترین سه گانه های ابرقهرمانی شروع شود. بتمنی که کریستوفر نولان ساخت خبر از هوایی تازه می داد و مخاطبان سراسر جهان را با فضاسازی درست و صحنه های اکشن باورپذیر و شخصیت های چندلایه شیفته خودش کرد.
در پی شکست بتمن برای همیشه (Batman Forever) و بتمن و رابین (Batman & Robin) طی سال های 1995 و 1997، استودیو وارنر چند کوشش ناپیروز برای احیای فیلم های بتمن ترتیب داد. ساخت فیلم های سینمایی درباره بتمن به مدت هشت سال به تعویق افتاد تا بالاخره نولان و دیوید اس. گویر اوایل سال 2003 شروع کردند به نوشتن ایده های اولیه خودشان. نولان و گویر با رویکردی جدی تر، تاریک تر و واقع گرایانه تر سراغ داستان بتمن رفته بودند و یکی از اهداف اولیه اشان این بود که مخاطب با دیدن فیلمشان هم با بتمن هم ذات پنداری کند هم با بروس وین تا هردو هویت این قهرمان نقشی اساسی در ماجراها داشته باشد.
نولان بتمن شروع می نماید را در انگلستان، ایسلند و شیکاگو فیلم برداری کرد و به جای استفاده از جلوه های ویژه بصری، از دکورها و جلوه های میدانی باورپذیر یاری گرفت تا به این طریق مخاطب با جهانی فیلم ارتباط بیشتری بگیرد و اتفاق ها تأثیر ماندگاری داشته باشند. برای همین در فیلم نولان نسبت به دیگر فیلم های اکشن و ابرقهرمانی، جلوه های ویژه کامپیوتری کمتری می بینیم.
برای نوشتن فیلم نامه این فیلم از کمیک هایی مثل مردی که سقوط می نماید (The Man Who Falls)، بتمن: سال اول (Batman: Year One) و بتمن: هالووین طولانی (Batman: The Long Halloween) الهام دریافتد.
بر خلاف بتمن های جوئل شوماخر و تیم برتون که شهر گاتهام را بدون استفاده از نماهایی از شهرهای واقعی ساخته بودند، نولان نماهای خارجی گاتهام را با فیلم برداری در لندن، نیویورک و شیکاگو ضبط کرد چون می خواست گاتهامی را بسازد که برای تماشاچی آشناست و با دیدنش احساس غریبی نکند. نولان که از سوپرمن و دیگر بلاک باسترهای دهه 70 و اوایل دهه 80 الهام گرفته بود، بخش زیادی از مراحل فراوری فیلم را در انگلستان و به ویژه استودیو شپرتون گذراند. دکوری برای غار بتمن (بت کِیو) در این استودیو ساخته شد که 12 متر ارتفاع داشت و طول و عرضش 76 و 37 متر بود. طراح صحنه فیلم ناتان کراولی 12 پمپ آب در آنجا تعبیه کرد تا آبشاری مصنوعی برای غار درست کند و سنگ های روی دیواره ها را با استفاده از کپک های غارهای واقعی ساخت.
بتمن شروع می نماید 15 ژوئن سال 2005 در 3858 سینمای آمریکا روی پرده رفت و هفته اول اکرانش به فروش 48 میلیون دلاری در گیشه های آمریکا رسید و 373 میلیون دلار هم در سینماهای جهانی فروخت. واکنش بسیار مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد و همگی اتمسفر گیرای فیلم، نقش آفرینی کریستین بیل، صحنه های اکشن جذاب و باورپذیر، موسیقی، کارگردانی و بار حسی عمیق داستان را تحسین کردند، چیزی که در فیلم های قبلی بتمن به چشم نمی آمد.
بتمن شروع می نماید نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم برداری شد و همیشه از آن به عنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار دهه 2000 یاد می شود که فیلم های ابرقهرمانی را دچار تغییر و تحول اساسی کرد.
سال 2006 - سوپرمن
سال 2006 سر ابرقهرمان ها حسابی شلوغ بود. پخش سریال قهرمانان (Heroes) به تازگی از شبکه ان بی سی شروع شده بود، سه گانه اصلی مردان ایکس با فیلم مردان ایکس: آخرین ایستادگی (X-Men: The Last Stand) به ایستگاه آخرش رسیده بود و مارول هم کمیک بوک جنگ داخلی را منتشر کرد که ده سال بعد الهام بخش جهان سینمایی مارول شد.
با همه این ها، مردم برای هیچ پروژه ای به اندازه بازگشت سوپرمن (Superman Returns) هیجان نداشتند. نزدیک 20 سال فیلمی درباره سوپرمن ندیده بودیم و وقتی خبر ساخته شدن بازگشت سوپرمن پخش شد، طرفداران این ابرقهرمان حسابی هیجان زده شدند.
فیلمی که برایان سینگر با موضوع سوپرمن ساخت ششمین و آخرین بخش از مجموعه فیلم های اولیه سوپرمن به حساب می آمد و یکجور ادای دین بود به سوپرمن (1978) و سوپرمن 2 (1980). برندون روث نقش کلارک کنت/سوپرمن را ایفا می کرد، کیت بوس ورث در نقش لوئیس لین ظاهر شده بود و کوین اسپیسی هم نقش لکس لوثر را بازی می کرد.
داستان فیلم از این قرار بود که سوپرمن بعد از پنج سال غیبت، به زمین بازمی گشت و متوجه می شد همه چیز چقدر تغییر نموده؛ عشقش لوئیس لین زندگی جدیدی برای خودش دست و پا نموده و با نبود سوپرمن کنار آمده بود و دشمن قسم خورده اش لکس لوثر طرح و توطئه ای برای کشتن سوپرمن و تغییر شکل آمریکای شاقتصادی چیده بود.
برایان سینگر که کارگردانی و تهیه نمایندگی فیلم را بر عهده داشت، ایده داستانی بازگشت سوپرمن به زمین بعد از پنج سال غیبت را زمان فیلم برداری قسمت دوم مردان ایکس در ذهنش پروراند. سینگر این ایده را با تهیه نماینده ایکس 2 لورن شولر دانر و همسرش ریچارد دانر، کارگردان فیلم سوپرمن (1978) عنوان کرد و دانر حسابی از این ایده خوشش آمد. مارس 2004 استودیو وارنر برنامه داشت تا پیش فراوری فیلمی با نام سوپرمن: فلای بای (Superman: Flyby) را شروع کند که اکرانش برای ژوئن 2006 چیده شده بود. ام سی جی قراردادی برای کارگردانی فیلم امضا کرد و فیلم نامه را جی. جی. آبرامز نوشت. اما مدتی بعد و ژوئن 2004 پروژه را لغو کردند. همان ماه استودیو وارنر سراغ برایان سینگر آمد تا ایده بازگشت سوپرمن او را آنالیز کند. برایان سینگر به همراه نویسنده های ایکس 2 مایکل دوتری و دن هریس به سفری کوتاه در هاوایی رفت و همان جا با هم شروع کردند به نوشتن طرح و خلاصه داستان فیلم. جولای 2004 سینگر قراردادی برای کارگردانی بازگشت سوپرمن امضا کرد.
با اینکه برایان سینگر از طرفداران کمیک بوک ها نبود، ولی حسابی تحت تأثیر فیلم سوپرمن ریچارد دانر بود و از نویسندگانش هم می خواست که بازگشت سوپرمن را با الهام از آن فیلم بنویسند. سینگر که درگیر پروژه سوپرمن شده بود، از کارگردانی قسمت سوم مردان ایکس استعفا داد.
نیمی از بودجه بازگشت سوپرمن را استودیو وارنر تأمین کرد و نیم دیگر به عهده لجندری پیکچرز افتاد و نوامبر 2004 پروژه را کلید زدند. تا فوریه 2005، نویسندگان فیلم شش بار فیلم نامه را بازنویسی کردند و هربار تغییراتی اعمال شد. برای مثال در یکی از نسخه های اولیه، اشاره هایی به حملات یازده سپتامبر می شد که حذفش کردند.
بعد از اکران فیلم و فروش معمولی آن که مدیران وارنر را راضی نکرد، ساخت دنباله هایش منتفی شد و استودیو تصمیم گرفت سراغ ساختن ریبوت برود و در نهایت به سوپرمن جذاب و کاریزماتیک هنری کویل رسیدیم.
سال 2007: مرد عنکبوتی
سم ریمی بعد از دو فیلم مرد عنکبوتی به شدت پیروز، سه گانه خودش را با مرد عنکبوتی 3 به پایان رساند. متأسفانه طرفداران این ابرقهرمان، فیلم سوم را به اندازه دوتای قبلی دوست نداشتند و بین منتقدان هم نظرات خوبی نگرفت. ولی به هر حال سود زیادی کرد و بخشی از طرفداران دوستش داشتند.
برنامه ریزی برای فراوری مرد عنکبوتی 3 بلافاصله بعد از پیروزیت قسمت دوم شروع شد و از همان زمان، اکران آن را برای سال 2007 تعیین کردند. سم ریمی در زمان پیش فراوری فیلم قصد داشت شخصیت شرور دیگری را در کنار مرد شنی بیاورد و به درخواست تهیه نماینده فیلم آوی آراد، وِنوم را به عنوان شخصیت شرور دوم به داستان افزود. تهیه نماینده ها همچنین درخواست حضور گوئن استیسی را به عنوانی یکی از شخصیت های فرعی به ریمی دادند و به این ترتیب برایس دالاس هاوارد به پروژه اضافه شد.
فیلم برداری اولیه مرد عنکبوتی 3 از ژانویه سال 2006 شروع شد و در لس آنجلس و کلیولند به جریان افتاد، سپس گروه سازنده به نیویورک رفتند و از می تا جولای سال 2006 به فیلم برداری ادامه دادند. بعد از ضبط نماهای باقی مانده در آگوست، فیلم برداری سومین و آخرین مرد عنکبوتی سم ریمی اکتبر 2006 به پایان رسید، ولی کارهای اصلی هنوز مانده بود. در مرحله پس از فراوری، چیزی بالغ بر 900 نما که با جلوه های ویژه کامپیوتری کار شده بود آماده کردند. قسمت سوم مرد عنکبوتی با بودجه ای که حدود 258 تا 350 میلیون دلار تخمین زده شده، پرخرج ترین فیلمی بود که در زمان خودش روی پرده می رفت.
مرد عنکبوتی 3 شانزدهم آوریل سال 2007 برای اولین بار در توکیو روی پرده رفت و چهارم می همان سال در سینماهای آمریکا اکران شد. مجموع فروش فیلم در گیشه های جهانی به رقم 890 میلیون دلار رسید که بیشترین میزان فروش بین سه فیلم مرد عنکبوتی بود و سومین فیلم پرفروش سال 2007 به حساب می آمد و تا قبل از اکران مرد عنکبوتی: دور از خانه (Spider-Man: Far From Home) که سال 2019 آمد، پرفروش ترین فیلم مرد عنکبوتی سینما بود.
ولی بر خلاف دو قسمت قبلی که هم فروش خوبی داشتند و هم نظر مثبت منتقدان را کسب کردند، فیلم سوم با نقد و نظرهای متناقضی روبه رو شد که بخشی از آن به اختلاف نظر بین سم ریمی و سونی و تهیه نمایندگان برمی گشت. خیلی ها به منسجم نبودن قصه ایراد دریافتد و حضور تعداد زیادی شخصیت شرور را به ضرر آن دانستند.
قرار بود قسمت چهارمی هم در کار باشد و برنامه اکرانش را هم برای می 2011 چیده بودند، که قرار بود بعد از اکران اسپین آفی درباره ونوم روی پرده ها برود. اما هر دو پروژه به دلیل جدایی سم ریمی از کار کنسل شد. گویا ریمی با تهیه نماینده ها و نویسندگان این پروژه ها اختلاف نظر اساسی داشت و نمی توانست به همکاری ادامه دهد.
برنامه های مارول برای چند سال به تعویق افتاد و مرد عنکبوتی را هم دوبار ریبوت کردند (یک بار با حضور اندرو گارفیلد و کارگردانی مارک وب و بار دیگر با تام هالند و جهان سینمایی مارول) و فیلم ونوم هم با بازی تام هاردی سال 2018 روی پرده سینماها رفت.
سال 2008 - بتمن
سال 2008 سال مهمی برای مارول بود، مرد آهنی سنگ بنای جهان سینمایی عظیمشان را گذاشت و یکی از بهترین فیلم های ابرقهرمانی به حساب می آمد، ولی همه این ها زیر سایه اثری عظیم و حیرت انگیز نهاده شد که تکلیف محبوب ترین ابرقهرمان این سال را تعیین می کرد.
سال 2008 تحت سیطره بتمن بود. پیروزیت چشم گیر و تکان دهنده شوالیه تاریکی و نقش آفرینی حیرت انگیز هیث لجر باعث شده بود تا تماشاگران سراسر جهان برای دیدن دومین بتمن نولان صف بکشند.
کریستوفر نولان برای ساخت این قسمت از چند کمیک الهام گرفت؛ یکی اولین حضور جوکر در کمیک های بتمن بود که سال 1940 منتشر شد، دیگری کمیک معروف جوک کشنده (The Killing Joke) که سال 1988 منتشرش کردند و در آخر کمیک هالووین طولانی که به بازتعریف داستان و خاستگاه هاروی دنت می پرداخت. لقب شوالیه تاریکی برای اولین بار در کمیک شماره یک بتمن (1940) و داستانی نوشته بیل فینگر به کار گرفته شد و نولان تصمیم گرفت در عنوان فیلمش از اسم بتمن استفاده نکند و شوالیه تاریکی را انتخاب کرد.
نولان شوالیه تاریکی را در لوکیشن های متعددی در آمریکا، انگلستان و هنگ کنگ فیلم برداری کرد. این اولین فیلم جریان اصلی بود که در بخش هایی از آن از دوربین های آی مکس 70 میلی متری استفاده شده بود و نولان 28 دقیقه از فیلم را با نگاتیوها و دوربین های آی مکس گرفت، از جمله سکانس سرقت بانک اول فیلم که معرفی جوکر است.
استودیو وارنر برنامه های تبلیغاتی گسترده ای برای فیلم ترتیب داد و در وب سایت ها و تریلرهای فیلم تصاویر هیث لجر در نقش جوکر را به نمایش می گذاشت. هیث لجر 22 ژانویه 2008، چند ماه بعد از پایان فیلم برداری و شش ماه قبل از اکران فیلم در اثر استفاده زیاد از داروهای آرام بخش درگذشت و توجه رسانه ها نسبت به فیلم بیشتر از قبل شد. اجرای بی نظیر لجر در نقش جوکر یکی از بهترین نقش آفرینی های سینما است و به گواه همه، هیچ جایگزینی برای او پیدا نمی شود. هیث لجر نه فقط در جهانی فیلم های کمیک بوکی و ابرقهرمانی، بلکه در تاریخ سینما هم صندلی ویژه ای پیدا نموده و برای همیشه در ذهن و خاطره سینمادوستان ثبت شده.
شوالیه تاریکی یکی از بهترین فیلم های دهه خودش بود و همیشه به عنوان یکی از بهترین فیلم های ابرقهرمانی سینما شناخته می شود. منتقدان بتمن دوم نولان را به خاطر فیلم نامه خیلی خوب، جلوه های ویژه تماشایی، موسیقی میخکوب نماینده، مضامین عمیق و مهم تر از همه نقش آفرینی مسحورنماینده هیث لجر ستودند. همچنین شوالیه تاریکی چندین رکورد را هم جا به جا کرد.
این فیلم در لیست برترین فیلم های 287 منتقد حضور داشت و منتقدان بسیاری آن را بهترین فیلم اکران شده آن سال دانستند. با فروش بیش از یک میلیارد دلار در سراسر جهان، پرفروش ترین فیلم 2008 و چهارمین فیلم پرفروش تاریخ سینما (در آن موقع) شد. شوالیه تاریکی رکورد فروش افتتاحیه را هم شکست و در هفته اول اکرانش 158 میلیون دلار فروخت. رکوردی که تا سه سال بعد از اکران هم از آن شوالیه تاریکی بود.
در 81 امین دوره مراسم اسکار، فیلم نامزد 8 جایزه شد و ریچارد کینگ برای بهترین صداگذاری و هیث لجر فقید به خاطر بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برنده شدند. سال 2020 شوالیه تاریکی را به خاطر تأثیر شگرفت فرهنگی، تاریخی و زیبایی شناختی در فهرست ملی ثبت فیلم در کتابخانه کنگره آمریکا قرار دادند.
سال 2009 - واچ من
سال 2009 هنوز پیروزیت های شوالیه تاریکی ادامه داشت و مشغول خبرسازی در فصل جوایز بود. ولی چیزی نگذشت که طرفداران ابرقهرمان ها و کمیک بوک ها با اثری غیرمتعارف و جریان ساز روبرو شدند؛ واچ من به کارگردانی زک اسنایدر. پیروزیت واچ من در گیشه و نظر مثبت منتقدان نسبت به آن، نشان داد که طرفداران کمیک بوک ها مشتاق دیدن فیلم هایی هستند که داستان شخصیت های کمتر شناخته شده را روایت می نمایند.
بحث بر سر ساخت فیلم لایو اکشن از کمیک های واچ من سابقه ای دور و دراز دارد. از سال 1987 تا اکتبر سال 2005 چندین بار صحبت از ساخت فیلم واچ من مطرح شده بود و هربار به دلایلی اتفاق نیفتاد و پروژه سینمایی واچ من تا مدت ها معلق ماند. لارنس گوردون و جوئل سیلور از تهیه نمایندگان هالیوود، در ابتدا پروژه را با یاری استودیو فاکس قرن بیستم راه انداختند و بعد به استودیو وارنر رفتند و تری گیلیام را برای کارگردانی انتخاب کردند. اما گیلیام معتقد بود کمیک های واچ من زیادی پیچیده هستند و نمی توان فیلمی بر اساسشان ساخت.
طی سال های دهه 2000، گوردون و لوید لوین با کمپانی های یونیورسال، روولوشن استودیوز و پارامونت صحبت کردند تا فراوری فیلم راه بیفتد. با کارگردان هایی مثل دیوید هیتر، دارن آرونوفسکی و پل گرین گرس هم مصاحبه نموده بودند ولی پروژه در نهایت به دلیل مسائل بودجه زمین خورد.
اکتبر 2005، پروژه سینمایی واچ من به استودیو وارنر بازگشت و زک اسنایدر هم برای کارگردانی فیلم استخدام شد. پارامونت پخش جهانی فیلم را بر عهده گرفت و وارنر پخش آن را در سینماهای آمریکا.
فیلم برداری اولیه از سپتامبر 2007 در ونکوور شروع شد و زک اسنایدر استوری برد فیلمش را مطابق با تصاویر کمیک بوک ها طراحی کرد تا بیشترین وفاداری را نسبت به منبع اقتباس داشته باشد. واچ من مارس 2009 در سینماهای عادی و آی مکس اکران شد و هفته اول اکرانش 55 میلیون دلار فروخت و فروش جهانیش به رقم 185 میلیون دلار رسید. فیلم زک اسنایدر بین منتقدان و طرفداران دودستگی ایجاد کرد. سبک بصری فیلم و اتمسفر کلی آن را ستودند ولی اسنایدر متهم شد به اینکه یک فیلم اکشن سطحی ساخته و ظرافت و هوشمندی کمیک ها را ندارد.
بخش بازی های ویدیویی استودیو وارنر در جهت تبلیغات فیلم، یک بازی اپیزودیک ساخت به نام واچ من: پایان کارمان قریب الوقوع است (Watchmen: The End Is Nigh) که فقط در آمریکا منتشر می شد. استودیو وارنر عمدا این رویکرد کم سر و صدا را اتخاذ کرد و بازی را در بازار محدود فرستاد، چرا که بازی های ویدیویی اقتباس شده از فیلم ها معمولا به دلیل عجله در کار، نتیجه خوبی نمی دریافتد و آن ها می خواستند با آرامش و بدون حاشیه کار نمایند. داستان این بازی دهه 70 میلادی می گذرد و نویسنده اش لن وین، ویراستار کمیک های واچ من، است و دیو گیبونز از مشاورینش بوده.
جولای 2009 نسخه تدوین کارگردان فیلم با 24 دقیقه اضافه تر از نسخه اکران شده منتشر شد. یک نسخه دیگر هم با عنوان کات نهایی سوم نوامبر 2009 منتشر شد که 3 ساعت و 25 دقیقه زمان داشت و بخش انیمیشنی حکایت های کشتی سیاه (Tales of the Black Freighter) را در خودش جای داده بود، همان طور که در کمیک های اصلی می دیدیم. نسخه های تدوین کارگردان محبوبیت بیشتری پیدا کرد و نظرات مثبت زیادی داشت.
سال 2010 - مرد آهنی
زمانی که مرد آهنی 2 سال 2010 اکران شد، مردم جهان دوباره عاشق رابرت داونی جونیور شده بودند و این بازیگر محبوب و بااستعداد از شرایط نامطلوب گذشته اش فاصله ای نجومی گرفته بود و طرفداران فیلم های ابرقهرمانی او را می پرستیدند. علاوه بر این، قسمت دوم مرد آهنی جایی بود که نشانه های بیشتری از جهان سینمایی مشترک مارول نمایان می شد و دوست داران این قهرمان ها می توانستند تعدادی از آن ها را کنار هم ببینند که خیلی اتفاق هیجان انگیزی بود.
در پی پیروزیت تجاری مرد آهنی و محبوبیتش بین مردم و منتقدان، استودیو مارول خیلی سریع فرآیند ساخت دنباله آن را شروع کرد. ماه جولای، جاستین ثرو فیلم نامه قسمت دوم را نوشت و جان فاورو برای کارگردانی فیلم دوم هم قرارداد امضا کرد. فیلم برداری از آوریل تا جولای سال 2009 انجام شد و بیشتر بخش های آن را مثل فیلم اول در کالیفرنیا دریافتد. در قسمت دوم مرد آهنی برخلاف قسمت اول که جلوه های کامپیوتری را با جلوه های میدانی تلفیق نموده بودند، از جلوه ها کامپیوتری بیشتری استفاده کردند. در اینجا بیشتر صحنه های اکشن فیلم را با جلوه های کامپیوتری ساختند و در بیشتر نماها لباس مرد آهنی دیجیتالی ساخته شده بود.
مرد آهنی 2 هفتم می 2010 در سینماهای آمریکا و به عنوان بخشی از فاز اول جهان سینمایی مارول اکران شد. منتقدان نظر نسبتا مثبتی به فیلم داشتند و از بازی رابرت داونی جونیور و صحنه های اکشن فیلم تعریف کردند. ولی خیلی از منتقدها قسمت دوم را یک پسرفت نسبت به قسمت اول دانستند و ریتم داستان و شخصیت های شرور فیلم را نپسندیدند. اما در گیشه عملکرد خیلی خوبی داشت و پیروز شد به فروش 623 میلیون دلاری در سینماهای جهان دست یابد و هفتمین فیلم پرفروش آن سال باشد. در آموزشگاه اسکار هم نامزد بهترین جلوه های ویژه شد.
جان فاورو جایی گفته بود که در اصل قصد داشته سه گانه ای برای مرد آهنی بسازد که در دنباله آن ها اوبادایا استین (جف بریجز) تبدیل به آیرون مانگر می شد. بعد از دیدار هایی که بین فاورو و چندین نویسنده کمیک بوک از جمله مارک میلار برگزار گردید، استین را به عنوان دشمن اصلی قسمت اول انتخاب کردند. فاورو در ابتدا قصد داشت ماندارین را در داستان بیاورد، ولی میلار حس می کرد ماندارین زیادی فانتزی است و به فضای فیلم فاورو نمی خورد.
یکی از تغییراتی که در قسمت دوم به چشم می آمد، حضور دان چیدل در نقش رودی، دوست قدیمی تونی استارک بود. در قسمت اول، ترنس هاوارد نقش او را بازی می کرد و از جایگزینی چیدل هم حسابی دلخور بود. او در جایی گفته: هیچ شرحی ندادند، ظاهرا قراردادهایی که امضا می کنیم برایشان ارزش چندانی ندارد و به قول هایی که داده اند وفادار نمی مانند. نمی شود به همه اعتماد کرد.
گویا جان فاورو از همکاری با هاوارد راضی نبوده و اغلب صحنه هایی را که او بازی نموده یا مجددا فیلم برداری می کردند یا در تدوین حذف می شد. مدیر روابط عمومی هاوارد گفته بود که او از بازی در فیلم حسابی راضی بوده و دوست داشته دوباره نقشش را تکرار کند. اما مارول هیچ اظهار نظری نکرد.
ساموئل ال جکسون در جهان سینمایی مارول نقش نیک فیوری، مدیر شیلد را بازی می نماید و برای اولین بار او را در پایان تیتراژ مرد آهنی می دیدیم. او در قسمت دوم حضور بیشتری دارد و از اینجا به بعد نقشش در جهان سینمایی مارول بیشتر هم شد و طی قراردادی که با مارول بست، قبول کرد در 9 فیلم دیگر نقش نیک فیوری را بازی کند.
سال 2011 - کاپیتان آمریکا
سال 2011 دی سی گرین لنترن (فانوس سبز) را با بازی رایان رینولدز منتشر کرد که از هر نظر فاجعه بود. در همین حین کمپانی فاکس تصمیم گرفت جان تازه ای به فرنچایز مردان ایکس ببخشد و مردان ایکس: کلاس اول (X-Men: First Class) را ساخت که جهش یافته های جوان را نشان می داد. استودیو مارول هم مشغول گسترش جهان سینماییش بود و ثور (Thor) و کاپیتان آمریکا: اولین انتقام جو (Captain America: The First Avenger) را ساخت.
با اینکه سال 2011 پر بود از ابرقهرمان های رنگارنگ، ولی همه می دانیم هیچ کدام به محبوبیت استیو راجرز/کاپیتان آمریکا نمی رسند.
از سال 1997 زمزمه هایی برای ساخت فیلم کاپیتان آمریکا شنیده می شد، اما یک مشکل حقوقی طولانی باعث شد فراوری پروژه متوقف شود و حل پرونده تا سپتامبر 2003 طول کشید. سال 2005، استودیو مارول وامی از مؤسسه اقتصادی مریل لینچ دریافت کرد و برای فراوری و پخش فیلم به همراه کمپانی پارامونت برنامه ریزی کرد.
جان فاورو و لوییس لتریه برای کارگردانی فیلم ابراز تمایل نموده بودند تا اینکه سال 2008 جو جانستون برای ساخت فیلم استخدام شد. انتخاب بازیگران از مارس تا ژوئن 2010 انجام شد و فراوری فیلم را هم در این ماه شروع کردند. فیلم برداری در لندن، منچستر، لیورپول و لس آنجلس ادامه یافت و برای نمایش شرایط بدنی استیو راجرز قبل از تبدیل شدن به کاپیتان آمریکا، از تکنیک ها و جلوه های کامپیوتری مختلفی استفاده شد تا کریس ایونز را به شدت نحیف و لاغر نشان دهند.
مارس 2010 بود که اعلام شد کریس ایونز را برای نقش کاپیتان آمریکا انتخاب نموده اند و هوگو ویوینگ هم عهده دار نقش رد اسکال، شخصیت شرور فیلم شده. رایان فیلیپ و جان کرازینسکی از گزینه های ایفای نقش کاپیتان آمریکا بودند تا اینکه ایونز انتخاب شد. آوریل سال 2010، سباستین استن که در حدس های رسانه ای به عنوان یکی از گزینه های نقش کاپیتان آمریکا معرفی گردیده بود، برای بازی در نقش باکی بارنز انتخاب شد.
مدتی بعد اعلام شد که جاس ویدون برای بازنویسی فیلم نامه به پروژه ملحق شده. ویدن در آن مقطع با مارول قرارداد داشت تا قسمت اول انتقام جویان را بنویسد و کارگردانی کند. او گفته بود: فقط قرار بود ارتباط بین بعضی شخصیت ها را درست کنم. ساختار قصه محکم و چفت و بست دار بود و خیلی دوستش داشتم. ولی احتیاج داشت موقعیت هایی به آن اضافه کنم تا شخصیت کاپیتان آمریکا بهتر شکل بگیرد، اینکه بفهمیم چرا می خواهد تبدیل به این قهرمان شود و انگیزه هایش چیست.
کاپیتان آمریکا 22 جولای به عنوان بخشی از جهان سینمایی مارول در سینماهای آمریکا اکران شد و فروشش در گیشه های جهانی به 370 میلیون دلار رسید. منتقدان هم نظر مثبتی به فیلم داشتند و تعیینا نقش آفرینی کریس اونز و تصویر قانع نماینده ای را که از دهه 40 نمایش می داد ستودند.
در ابتدا برای اکران جهانی فیلم نگرانی هایی وجود داشت و مدیران استودیو فکر می کردند عنوان فیلم یعنی کاپیتان آمریکا ممکن است در بازارهای جهانی طرفدار پیدا نکند چون زیادی ملی و انحصاری است. اما کوین فایگی معتقد بود که کاپیتان آمریکا محبوبیتی بیش از این حرف ها دارد و پیغام فیلم مهم تر از این دسته بندی هاست. با این همه، فیلم را در سه کشور روسیه، اوکراین و کره جنوبی با عنوان دومش یعنی اولین انتقام جو اکران کردند.
سال 2012 - گروه انتقام جویان
2012 هم سال پرهیاهویی برای ابرقهرمان ها بود. کریستوفر نولان سه گانه بتمنش را با شوالیه تاریکی برمی خیزد به پایان رساند که به خوبی دو فیلم قبلی نبود، سونی هم ریبوت مرد عنکبوتی را روانه سینماها کرد.
ولی اگر بخواهیم درباره محبوبیت همگانی حرف بزنیم، سال 2012 هیچ چیزی مثل انتقام جویان روی بورس نبود. حضور قهرمان هایی مثل مرد آهنی، کاپیتان آمریکا، ثور، هالک، بیوه سیاه در کنار همدیگر پدیده ای بود که کنجکاوی و هیجان همه را برانگیخت.
بعد از پیروزیت اولین قسمت مرد آهنی سال 2008، مارول بیان کرد که برنامه دارد انتقام جویان را سال 2011 اکران کند و قرار است تونی استارک (رابرت داونی جونیور)، استیو راجرز (کریس ایونز)، بروس بنر (مارک روفالو) و ثور (کریس همس ورث) کنار همدیگر قرار بگیرند و با دشمنان زمین مبارزه نمایند. وقتی اسکارلت جوهانسون هم برای ایفای نقش بیوه سیاه قرارداد بست، اکران فیلم به سال 2012 موکول شد.
آوریل 2010 جاس ویدن به پروژه اضافه شد و فیلم نامه اولیه نوشته زک پن را بازنویسی کرد. آوریل 2011 فراوری فیلم در البوکرکی نیومکزیکو شروع شد و در نیویورک و کلیولند ادامه یافت. در فیلم بیش از 2200 نمای جلوه های ویژه استفاده کردند.
ایده فراوری فیلمی بر اساس کمیک های انتقام جویان از سال 2003 شروع شده بود و آوی آراد مدیر عامل استودیو مارول برای اولین بار سال 2005 ساخت چنین پروژه ای را عنوان کرد. برنامه استودیو این بود که در ابتدا فیلم های مستقلی از هرکدام از قهرمان ها بسازد و منتشر کند و بعد با توجه به بازخوردها ساخت این پروژه عظیم را کلید بزند. مسؤولان مارول می خواستند مردم با شخصیت ها آشنا شوند و بعد همه را کنار هم بیاورند.
زک پن که فیلم نامه فیلم هایی مثل هالک شگفت انگیز (The Incredible Hulk) را نوشته بود، سال 2006 به پروژه ملحق شد تا فیلم نامه انتقام جویان را بنویسد. در پی اعتصاب سراسری نویسندگان آمریکا که سال 2007 و 2008 جریان داشت، مارول مذاکره ای با صنف نویسندگان ترتیب داد تا به آن ها اطمینان خاطر دهد فیلم هایشان را با الهام از کمیک بوک ها می سازند.
وقتی ویدن برای بازنویسی آمد و نسخه پن را خواند، به کوین فایگی گفت که حس می نماید استودیو چیزی در بساط نداشته و بهتر است تظاهر نمایند این فیلم نامه اصلا وجود ندارد. بخشی از مشکل ویدن با فیلم نامه، نبود ارتباط بین شخصیت ها بود که باعث شد او از خانه اول شروع کند و همه چیز را بچیند. ویدن طرحی 5 صفحه ای برای ایده هایش نوشت. استودیو مارول ویدن را برای کارگردانی و نویسندگی استخدام کرد با این شرط که ایده های اصلی دست نخورده باقی بمانند؛ اینکه انتقام جویان علیه لوکی متحد شوند، در میانه داستان نزاعی بین خود قهرمان ها ببینیم، در پایان فیلم نبرد با شخصیت های شرور را ببینیم و فیلم برای اکران می 2012 آماده شود.
می 2012 انتقام جویان در سینماهای آمریکا اکران و به عنوان آخرین فیلم فاز اول جهان سینمایی مارول شناخته شد. منتقدها فیلم را به خاطر کارگردانی ویدن و جلوه های ویژه و طراحی داستان و صحنه های اکشنش تحسین کردند و در اسکار و بفتا هم نامزد بهترین جلوه های ویژه شد.
فروش این فیلم در گیشه های جهانی به بیش از 1.5 میلیون دلار سید و خیلی از رکوردهای فروش را جابه جا کرد و سومین فیلم پرفروش تاریخ سینما نام گرفت، همچنین اولین فیلم مارول بود که به فروش میلیاردی می رسید.
سال 2013 - سوپرمن
مارول و جهان سینمایی اش سرگرم ساختن دنباله های بی شمارشان بودند که دی سی سال 2013 اولین قدمش را برای ساختن جهان سینمایی خودش برداشت.
سال 2008 استودیو وارنر از نویسندگان کمیک بوک ها، فیلم نامه نویس ها و کارگردان های مختلف درخواست کرد تا ایده هایی برای ریبوت سوپرمن بیاورند و برای احیای این فرنچایز اقدام نمایند. فیلم بازگشت سوپرمن برایان سینگر آن طور که می خواستند نتیجه نگرفته بود و قصد داشتند ریبوتی بهتر، عظیمتر و جذاب تر بسازند. افراد زیادی ایده های مختلفی ارائه کردند، از جمله متیو وان که می خواست حماسه ای 8 ساعته در سه قسمت بسازد که طی سه سال متوالی (مثل ارباب حلقه ها) اکران شود. طبق ایده وان، فیلم های او کل زندگی سوپرمن را پوشش می داد، از سیاره کریپتون تا حضور روی زمین و در پایان زمانی که خورشید تبدیل به ابرنواختر می شود و قدرت سوپرمن رو به زوال می رود.
ولی در نهایت دیوید اس. گویر ایده ای را برای کریستوفر نولان تعریف کرد و نولان هم آن را به گوش مدیران وارنر رساند و همه قبول کردند. اکتبر 2010 زک اسنایدر را برای کارگردانی فیلم انتخاب کردند و فیلم برداری اولیه فیلم از آگوست 2011 شروع شد.
مرد پولادین (Man of Steel) زک اسنایدر یک ریبوت عظیم و پرخرج از سوپرمن بود که در زمان خودش حسابی سروصدا کرد. البته در زمان اکران نقدهای متناقضی دریافت کرد و طرفداران نسبت به آن دودل بودند، ولی هرچه بیشتر گذشت ارزشش را درک کردند و حالا وقتی به آن نگاه می کنیم، فیلمی درخشان می بینیم که سوپرمن را دوباره زنده نموده. هنری کویل جذابیتی مثال زدنی به شخصیت کلارک کنت بخشید و مؤلفه های انسانی او را پررنگ تر کرد و زک اسنایدر هم با تصاویر خیره نماینده و صحنه های اکشن نفس گیر و قصه ای گیرا مخاطبان سینما را حسابی سر ذوق آورد.
یکی از تغییرات اساسی این نسخه از سوپرمن، لباس مخصوص او بود که شکل و ظاهری کاملا جدید داشت و حسابی چشم نواز و جذاب بود. مایکل ویلکینسون، طراح لباس فیلم در مصاحبه ای شرح داده بود: در فیلم خیلی کوشش کردیم تا شرح دهیم چرا لباس سوپرمن به شکل فعلیش طراحی شده. نمی خواستیم اتفاقی و فقط به خاطر زیبایی ظاهری باشد. فیلم در سیاره کریپتون شروع می شود، جایی که منشا این لباس ها است. کلی کوشش کردیم که این مدل لباس ها را به عنوان بخشی از فرهنگ ساکنین این سیاره نشان دهیم. اگر دقت کنید متوجه می شوید که تمام ساکنین کریپتون لباس هایی مشابه لباس سوپرمن فیلم تنشان نموده اند و بافت و شکل و شمایلی یکسان دارند. همه نشان و سمبل خاندان و خانواده خود را روی سینه لباس ها حک نموده اند، برای همین وقتی سوپرمن لباس مخصوصش را می پوشد کاملا درک می کنیم چرا چنین ظاهری دارد.
مرد پولادین در گیشه به پیروزیت خیلی خوبی رسید و به فروش جهانی 668 میلیون دلاری دست یافت. اولین قدم دی سی و وارنر برای شکل دادن به جهانی سینمایی شان تجربه نسبتا پیروزی بود و آن ها برای گسترش جهانیشان، بتمن علیه سوپرمن را هم ساختند که بازخوردهای خوبی نگرفت، اما آن هم احتیاج به زمان بیشتری داشت تا طرفداران خودش را پیدا کند. ولی متأسفانه مدیران وارنر شتاب زده عمل کردند و جهان سینمایی شان را تغییر دادند. اصرار آن ها برای هرچه شبیه تر شدن به رویکرد مارول باعث شده به جهانی خودشان وفادار نمانند و تمام کوشششان را معطوف دنباله روی نمایند. حالا و با انتشار نسخه زک اسنایدر از لیگ عدالت، تعیین شده که اگر به اسنایدر و همین جهان سینمایی که ساختند اعتماد بیشتری داشتند، هم طرفداران راضی تر بودند و پول بیشتری نصیب استودیو می شد، هم هویت ویژه خودشان را حفظ می کردند.
سال 2014 - نگهبانان کهکشان
سالی که ابرقهرمان های بسیار محبوبی چون کاپیتان آمریکا، مرد عنکبوتی، مردان ایکس روی پرده سینماها ظاهر شدند، این نگهبانان کهکشان بودند که لقب محبوب ترین ابرقهرمان های سال را از آن خود کردند. فیلمی که جیمز گان برای جهان سینمایی مارول ساخت، پروژه پرریسکی به نظر می رسید، ولی وقتی اکران شد تمام نگرانی ها فروکش کرد.
کوین فایگی رییس استودیو مارول اولین بار در کمیک کان سن دیه گو (که سال 2010 برگزار گردید) صحبت هایی از ساخت فیلم نگهبانان کهکشان عنوان کرد و گفت: شاید سراغ یک سری عناوین مثل نگهبانان کهکشان هم رفتیم. داستان هایشان سمت و سوی جذاب و بامزه ای پیدا نموده.
فایگی بعدا در مصاحبه ای که سپتامبر 2011 با اینترتینمنت ویکلی داشت گفت: احتمال زیادی وجود دارد که یک فیلم فضایی حماسی عظیم بسازیم. همان طور که در ثور دیدیم، جهانی مارول یک بخش کیهانی عظیم دارد که باید بهش بپردازیم. او همچنین اشاره نمود که نگهبانان کهکشان فیلمی خواهد بود که چند قهرمان کنار هم قرار می گیرند، مثل مردان ایکس.
جیمز گان برای کارگردانی فیلم انتخاب شد ولی پیش از او کارگردان هایی مثل پیتون رید، آنا بودن و رایان فلک بین گزینه ها بودند. جاس ویدن که طبق قراردادش با مارول موظف بود برای فراوری فیلم های منتهی به دنباله انتقام جویان مشاوره دهد، از انتخاب جیمز گان حمایت کرد و به نظرش اتفاق خیلی خوبی بود. به گفته ویدن: جیمز گان یکی از دلایلی است که باعث شد بفهمم پروژه حتما جواب می دهد. ایده های بکر زیادی دارد و مغزش دیوانه وار و هوشمند است. مهارت چشم گیری دارد و با دل و جانش کار می نماید.
طبق گفته جیمز گان، ساخت صحنه معرفی کاراکترهای این فیلم از سخت ترین کارهایش بوده و صحنه معرفی تانوس از بقیه دشوارتر بوده. حضور تانوس در این فیلم بیشتر از اینکه برای نگهبانان کهکشان مهم باشد، برای جهان سینمایی مارول اهمیت داشت و همین اضطراب مرا بیشتر می کرد. ولی با این حال خودش هم اصرار داشت تانوس در فیلمش باشد، بدون اینکه شخصیت شرور اصلی فیلم (رونان) زیر سایه او برود و فراموش شود.
جیمز گان برای ساخت فیلم از جلوه های میدانی زیادی استفاده کرد تا با تلفیق آن با جلوه های بصری کامپیوتری، تأثیر بهتر و باورپذیرتری خلق کند. دکورهای عظیمی برای فیلم طراحی کردند و تا جایی که امکان داشت، فضای بازیگران و شخصیت ها را ساختند تا اتمسفر دلخواه جیمز گان شکل بگیرد. خود جیمز گان انقدر از نتیجه کار راضی بود که لحظه شماری می کرد فیلم آماده شده را ببیند.
نگهبانان کهکشان اول آگوست 2014 به عنوان بخشی از فاز دوم جهان سینمایی مارول اکران شد و نظر مثبت منتقدان را دریافت کرد. فروش فیلم در گیشه های جهانی به 772 میلیون دلار رسید و پرفروش ترین فیلم ابرقهرمانی آن سال شد و سومین فیلم پرفروش سال 2014 نام گرفت. از ویژگی های مثبت فیلم که تحسین منتقدان را برانگیخت می توان به فیلم نامه، کارگردانی، موسیقی و جلوه های ویژه اشاره نمود که در کنار هم تجربه ای چشم نواز و جذاب برای مخاطب رقم می زد. نگهابانان کهکشان شاید بیشتر از اینکه یک اثر ابرقهرمانی پر زد و خورد باشد، یک کمدی پرخرج و بامزه است که خیلی خوب با مخاطبانش ارتباط می گیرد و با فهرستی از آهنگ های خاطره انگیز و شنیدنی، اثری ماندگار در ذهن تماشاگران می گذارد.
سال 2015 - انتقام جویان
درست است که این سال سریال هایی مثل دِردویل (Daredevil) و جسیکا جونز (Jessica Jones) در نت فلیکس منتشر شد، اما وقتی قسمت دوم انتقام جویان یعنی انتقام جویان: عصر اولتران (Avengers: Age of Ultron) اکران شد هیچ قهرمانی به اندازه این گروه شکست ناپذیر، محبوبیت نداشت.
با اینکه طرفداران مارول این قسمت را کمتر از نسخه قبلی دوست داشتند، ولی هیجان دیدن این همه ابرقهرمان دوست داشتنی در یک فیلم و گسترش جهان سینمایی مارول هنوز هم هیجان خودش را داشت و مردم زیادی از تماشای آن مشعوف شدند.
می 2012 و در پی پیروزیت عظیم انتقام جویان، اعلام شد که قرار است دنباله ای برایش بسازند و جاس ویدن برای کارگردانی و نویسندگی آن برخواهد گشت. جاس ویدن خاستگاه اولتران را تغییر داد تا در داستان قسمت دوم بگنجد و رابطه اش با انتقام جویان توجیه شود، همچنین شخصیت های اسکارلت ویچ و کوییک سیلور را به قصه افزود، شخصیت هایی که بخشی از حقوقشان متعلق به مارول و بخشی از آن متعلق به کمپانی فاکس قرن بیستم بود.
بعد از انتخاب بازیگران و قرارداد با آن ها، فیلم برداری فیلم از فوریه 2014 در کشورهای مختلف جهان شروع شد. قسمت دوم انتقام جویان با بودجه ای معادل 365 میلیون دلار دومین فیلم پرخرج تاریخ سینما به حساب می آید.
البته برنامه ریزی ها برای ساخت دنباله هایی از انتقام جویان، چند سال قبلش شروع شده بود. اکتبر 2011 کوین فایگی گفت استودیو در حال برنامه ریزی برای فاز دوم جهان سینمایی مارول است که با مرد آهنی 3 شروع خواهد شد و با قسمت دوم انتقام جویان به اوج می رسد. مارس 2012 جاس ویدن بیان کرد که دلش می خواهد قسمت دوم اثر جمع و جورتر، شخصی تر و دردناک تری باشد و به تکرار مؤلفه های قسمت اول قانع نشوند. همچنین قصد داشت مضمونی اصیل و بدیع به قصه اضافه کند که تأثیر عمیق تری داشته باشد.
با وجود اینکه با شروع فراوری، مخارج پروژه بیشتر و بیشتر می شد و فیلم ابعاد عظیم تری پیدا می کرد، فایگی معتقد بود که اولویت آن ها همیشه قصه است و به شخصیت ها اجازه می دهند راستا داستان را منطقی و درست پیش ببرند و هدفشان صرفا ساخت پروژه ای عظیمتر از انتقام جویان نیست.
در قسمت دوم انتقام جویان شاهد حضور دوباره قهرمان های آشنا بودیم، ولی گویا قصد داشتند شخصیت معروف دیگری هم به داستان اضافه نمایند. کوین فایگی بعدها افشا کرد که قرار بوده کاپیتان مارول را هم در قسمت دوم انتقام جویان ببینیم. کاپیتان مارول سال 2019 با فیلم مستقل خودش معرفی گردید و بری لارسون نقشش را ایفا کرد، ولی در آن مقطع بازیگری برایش انتخاب نشده بود و فایگی حس می کرد اگر او را بدون معرفی در فیلم مستقل خودش، به انتقام جویان بیاورند نتیجه خوبی نخواهد داشت. به گفته فایگی: به نظرم زمان مناسبی برای حضور کاپیتان مارول نبود. نمی خواستیم بدون اینکه قبلا معرفیش نموده باشیم، یکهو در انتقام جویان نشانش دهیم که پرواز می نماید و می آید و قدرت هایش را به نمایش می گذارد. اول باید به مردم می گفتیم که چه کسی است و از کجا آمده.
حضور کاپیتان مارول در ابتدا به قدری جدی بود که حتی جاس ویدن برای صحنه ای که قرار بود کاپیتان مارول را ببینیم که پروازکنان به مقر انتقام جویان می آید، نماهایی را ضبط نموده بود تا بعدا به صورت دیجیتالی او را به تصویر اضافه نمایند. البته این نماها بلااستفاده نماند و به جای کاپیتان مارول، اسکارلت ویچ را در آن گذاشتند.
انتقام جویان: عصر اولتران اول می 2015 در سینماهای آمریکا اکران شد و 1.4 میلیارد دلار در گیشه های جهانی فروخت.
سال 2016 - دِدپول
چه کسی فکرش را می کرد سالی که ابرقهرمان های محبوب دی سی و مارول به جان هم افتاده بودند و در مبارزاتی نفس گیر دمار از روزگار هم در می آوردند، یک فیلم ابرقهرمانی با درجه بندی سنی عظیمسال تمام معادلات را به هم بزند و سر زبان ها بیاید و محبوب تر از بقیه شود؟ شخصیت های جهان سینمایی مارول با کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی (Captain America: Civil War) و کاراکترهای دی سی با بتمن در برابر سوپرمن: سحرگاه عدالت (Batman v Superman: Dawn of Justice) حسابی سر و صدا به پا نموده بودند، ولی ستاره اصلی سینمای آن سال کسی نبود جز ددپول.
برنامه ریزی برای ساخت فیلم ددپول با بازی رایان رینولدز از فوریه 2004 شروع شده بود، یعنی پیش از آنکه او در فیلم خاستگاه مردان ایکس: ولوورین (X-Men Origins: Wolverine) همین نقش را بازی کند. اما تصویری که در خاستگاه مردان ایکس از ددپول می دیدیم اصلا شباهتی به کمیک ها نداشت و تصمیم دریافتد این بار با فیلمی مستقل سراغ او بروند و ویژگی های معروفش نظیر شکستن دیوار چهارم و صحبت مستقیم با مخاطب را به کار بگیرند. سال 2011 تیم میلر برای کارگردانی فیلم انتخاب شد و به این ترتیب برای اولین فیلم بلند سینماییش قرارداد امضا کرد.
رت ریز و پل ورنیک فیلم نامه ای برای نسخه سینمایی ددپول نوشتند و 70 درصد همان فیلم نامه در فیلم نهایی اجرا شد. به گفته ریز، ایده های فیلم نامه را زیر نظر رایان رینولدز می نوشتند چرا که او چندین سال با شخصیت ددپول درگیر بود و اگر جایی از داستان اصلی بیرون می زدند یا چیزی می نوشتند که به ویژگی های ددپول نمی خورد، فوری متوجه می شد و تذکر می داد که درستش نمایند.
گویا ریز و ورنیک در ابتدا قصد نداشتند خاستگاه ددپول و ماجرای تبدیل شدنش به مدل فعلی را روایت نمایند و می خواستند مستقیم سراغ اصل داستان هایش بروند. ولی رینولدز مخالفت کرد چون دلش می خواست همه چیز را از اول ببینیم و با ددپول همراه شویم. در نهایت به این جمع بندی رسیدند که خاستگاه ددپول را به صورت فلاش بک هایی که راوی آن خود ددپول است ببینیم و خط زمانی اصلی فیلم، در زمان حال بگذرد که ددپول دیگر ددپول معروف شده و مشغول کشت و کشتار و مزه پرانی است.
به این ترتیب داستان تلخ و تاریک گذشته ددپول در کنار بامزه بازی ها و لحن شوخ و شنگ زمان حال نهاده شد و تعدیل شد تا جدیتش روی مخاطب تأثیر منفی نگذارد. همچنین به خاطر اینکه ماجراهای گذشته ددپول در فلاش بک ها روایت می شد، فصل مبارزه ابتدای فیلم تا نیمه های داستان ادامه پیدا کرد، چون در میان زد و خوردها کات می زدند به فلاش بک ها و به این طریق از هزینه های فیلم کاسته شد و مجبور نشدند صحنه های مبارزه بیشتری ضبط نمایند.
ددپول با بودجه 58 میلیون دلاری ساخته شد و وقتی فوریه سال 2016 روی پرده رفت و 782 میلیون دلار فروش کرد، سود حیرت انگیزش موجب شگفتی همه شد و در آن موقع پروفروش ترین فیلم با درجه سنی عظیمسال نام گرفت.
ددپول تلفیق مناسبی بود از اکشن، کمدی و مؤلفه های معروف فیلم های ابرقهرمانی. بخش زیادی از پیروزیت ددپول به شوخی های درونی برمی شود، اینکه با جهانی ابرقهرمان ها و به طور ویژه مردان ایکس شوخی می کرد و تماشاگران فیلم را در لحظاتی مخاطب قرار می داد، برای خیلی ها تازگی داشت و رنگ و بوی جدیدی به انبوه فیلم های ابرقهرمانی این سال ها می بخشید.
سال 2017 - لوگان
ولوورین با بازی هیو جکمن از دیرباز محبوب ترین عضو مردان ایکس بود، از همان اولین فیلم برایان سینگر تا دنباله های بعدی و یا حتی حضور کوتاهش در مردان ایکس: کلاس اول، هیچ کدام از اعضای رنگارنگ این ابرقهرمان های عجیب و غریب به پای ولوورین نمی رسیدند. همین واقعیت که از ولوورین تا به حال چند فیلم مستقل ساخته شده گواهی بر محبوبیت بی نظیر این شخصیت است.
فیلم های قبلی که با موضوع شخصیت ولوورین ساخته شدند تجربیات خیلی پیروزی به حساب نمی آمدند. اولین فیلم که خاستگاه مردان ایکس بود، از همان زمان انتشار مسائل زیادی داشت و نتوانست طرفداران را قانع کند. فیلم دوم هم که با کارگردانی جیمز منگولد ساخته شد، با وجود نکات مثبتش در قد و قواره شخصیت ولوورین ظاهر نشد.
نوامبر سال 2012 کمپانی فاکس قرن بیستم صحبت هایی را مبنی بر ساخت یک فیلم مستقل دیگر با حضور ولوورین عنوان کرد و مذاکراتی با جیمز منگولد ترتیب داد تا طرح و قصه ای برای فیلم بنویسد. لورن شولر دانر هم با کمپانی دانر قرار بود به عنوان تهیه نماینده حضور داشته باشد. اما در آن مقطع هیو جکمن حضورش را در فیلم تأیید یا رد ننموده بود و مردم نمی دانستند او برای ایفای نقش لوگان باز خواهد گشت یا نه. اما در چندجا گفت که تمایل زیادی به همکاری مجدد با جیمز منگولد و الون شولر دانر دارد و از تجربیاتشان سر فیلم قبلی حسابی راضی بوده.
جیمز منگولد مدتی بعد بیان کرد که پیش فراوری فیلم هنوز شروع نشده و حتی فیلم نامه آن را هم ننوشته اند، ولی گفت ایده های جذابی در آورده اند و قصه اولیه به جاهای خوبی رسیده. به تدریج هیو جکمن هم به پروژه اضافه شده و به همراه جیمز منگولد ایده های فیلم نامه را گسترش دادند.
فیلم برداری از دوم می 2016 شروع شد و سیزدهم آگوست همان سال به پایان رسید. جیمز منگولد برای کارگردانی لوگان از سبک بصری وسترن های کلاسیک و فیلم های نوآر الهام گرفت. همچنین به گفته خودش، سه گانه شوالیه تاریکی کریستوفر نولان هم تأثیر زیادی روی دیدگاه او گذاشت چون سه فیلمی بودند که ژانر ابرقهرمانی را به کل تغییر دادند و فرصت ساخت فیلم های جدی تر و عمیق تر را فراهم کردند.
لوگان برای اولین بار در 67امین دوره جشنواره بین المللی برلین و فوریه 2017 به نمایش در آمد و اکران عمومیش از سوم مارس 2017 شروع شد. منتقدان حسابی آن را تحویل دریافتد و ستایش و تحسین خیلی ها را برانگیخت. از نظر آ نها فیلم نامه جسورانه و نقش آفرینی تأثیرگذار هیو جکمن و پاتریک استوارت (پروفسور ایکس) از عواملی بود که این فیلم را از سایر آثار ابرقهرمانی جدا می کرد. لوگان طرفداران مارول را هم حسابی راضی نگه داشت و پیروز شد به فروش 619 میلیون دلاری در سینماهای جهان برسد و سومین فیلم پرفروش با درجه بندی سنی عظیمسال نام بگیرد.
لوگان در بین فیلم های مردان ایکس بیشترین امتیاز را از منتقدان دریافت کرد و خیلی ها آن را یکی از بهترین آثار ابرقهرمانی نامیدند. در وبسایت راتن تومیتوز و با میانگین رأی 417 منتقد، امتیاز 93% را کسب کرد. در متاکریتیک هم با رأی 51 منتقد، به امتیاز 77 از 100 رسید. در 90 امین دوره مراسم اسکار هم حسابی خوش درخشید و تبدیل به اولین فیلم ابرقهرمانی شد که نامزد دریافت بهترین فیلم نامه اقتباسی می شود.
سال 2018 و 2019 - گروه انتقام جویان
انتقام جویان دو سال پیاپی سینماهای جهان را قبضه کردند و فکر و ذکر بی شمار طرفدار، مشغول حدس های مختلف درباره سرنوشت ابرقهرمان های محبوبشان بود.
اکتبر 2014 مارول بیان کرد که میخواهد دو دنباله برای انتقام جویان: عصر اولتران بسازد که به صورت یک فیلم دو بخشی منتشر خواهد شد. برنامه اکران بخش اول را برای چهارم می 2018 چیدند و بخش دوم بنا بود سوم می 2019 روی پرده سینماها برود. آوریل 2015 اعلام شد که آنتونی و جو روسو هر دو قسمت را کارگردانی خواهند کرد. در ابتدا بنا بود عنوان هر دو قسمت جنگ ابدیت باشد، چون فایگی حس می کرد مضمون مشترکی دارند و جریان سنگ های ابدیت و تانوس که اصلی ترین بخش داستان بود، این دو فیلم را به هم وصل می کرد. اما بعدها و با تعیین تر شدن خط داستانی قسمت دوم، تصمیم دریافتد عنوان جداگانه ای برای آن بگذارند.
انتقام جویان: جنگ ابدیت از 27 آوریل سال 2018 در آمریکا و به عنوان بخشی از فاز سوم جهان سینمایی مارول اکران شد. منتقدان و مردم از حضور جاش برولین در نقش تانوس حسابی شگفت زده شده بودند و تصمیم جسورانه مارول در حذف نیمی از ابرقهرمان های محبوبشان مثال زدنی بود. البته همه می دانستیم که در قسمت بعدی فیلم قرار است بازگردند، چون انبوهی پروژه سینمایی در آینده مارول وجود داشت و سرمایه و پول و هزینه صرف شده برای آن ها اجازه نمی داد چنین تصمیمی ماندگار باشد. ولی به هر حال، پایان بندی جنگ ابدیت از تأثیرگذارترین بخش های جهان سینمایی مارول بود.
جنگ ابدیت در سینماهای جهان به رقم فروش 2 میلیارد دلار رسید و رکوردهای زیادی را جا به جا کرد. برادران روسو و کوین فایگی با هوشمندی تمام، جنگ ابدیت را در نقطه ای به پایان رساندند که بی شمار طرفدار جهان سینمایی مارول را در تعلیق و انتظاری کشنده نگه داشت تا یک سال آینده را مشغول حدس و گمان های مختلف باشند.
سال 2019 خاتمه فرا رسید و مارول با فیلمی حماسی و 3 ساعته بازگشت تا پاسخ سوال همه طرفداران را بدهد و نقطه پایانی بگذارد بر فاز سوم جهان عظیمش. برادران روسو فیلم برداری این قسمت را هم زمان با قسمت قبلی انجام می دادند تا همه چیز طبق برنامه ریزی های مارول جلو برود.
انتقام جویان: پایان بازی (راه چاره نهایی) به فروش حیرت انگیز 2 میلیارد و 797 میلیون دلار دست یافت و برای مدتی آواتار را در پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما پشت سر گذاشت. در میانه های اکران، وقتی فروش فیلم از تایتانیک فراتر رفت، جیمز کامرون نامه ای برای تبریک به برادران روسو فرستاد. این اولین فیلمی بود که در هفته اول اکرانش به فروشی بیش از یک میلیارد دلار می رسید که نشان می داد مردم سراسر جهان چقدر تشنه دیدن آن هستند.
در زمان پیش فروش بلیت های فیلم، دو تا از عظیمترین سایت های فروش بلیت سینماها تنها دقایقی بعد از شروع پیش فروش، به خاطر هجوم مردم از کار افتاد. این قسمت از انتقام جویان بیشترین میزان پیش فروش را تا به حال داشته که اتفاقی بی سابقه بوده.
همچنین فروش فیلم در بعضی سینماهای سراسر جهان به حدی زیاد بود که سینمادارها مجبور می شدند سانس های جدید بی شماری به برنامه های روزانه خود اضافه نمایند تا جوابگوی احتیاج سینمادوستان باشند. منتقدان هم حسابی فیلم را تحسین کردند و در وبسایت راتن تومیتوز بر اساس میانگین رأی 538 منتقد، اماحتیاج 94% را برای خودش ثبت کرد. در متاکریتیک هم بر اساس رأی 57 منتقد، امتیاز 78 از 100 ثبت شده.
انتقام جویان: پایان بازی فقط قسمت آخر فاز سوم جهان سینمایی مارول و نتیجه گیری داستان تانوس نبود، برادران روسو با ایده سفر در زمان و بازگشت ابرقهرمان ها به موقعیت های گذشته، این فرصت جذاب را برای تمام طرفداران فراهم کردند که سری بزنند به خاطرات دوست داشتنی اشان از فیلم های قبلی. یک نوع فن سرویس بامزه که مخاطبان را هیجان زده و احساساتی می کرد و در خدمت قصه هم بود.
منبع: Screen Rant
منبع: دیجیکالا مگ